
نكات جغرافيائى
سرزمين بصره
سيد
رضى (ره ) در نهج البلاغه آورده : حضرت على عليه السلام در مذمت اهل بصره
به آنان فرمود: ارضكم قريبه من الماء بعيده من السماء؛ زمين شما به آب
نزديك است و از آسمان دور.
ابن ابى الحديد در بيان تفسير جمله اول گفته :
زمين بصره به آب دريا بسيار نزديك مى باشد و به همين جهت در اثر طغيان آب
فارس دوبار غرق شده ، يك بار در زمان القادر بالله و دفعه ديگر در زمان
القائم بامرالله .
چنانچه آن حضرت در ضمن اخبار غيبيه به آن خبر داده
است كه مى فرمايد: شهر بصره غرق خواهد شد و مسجدش مانند سينه كشتى خواهد
ماند، پس همان گونه شد كه امام فرموده بود.
و نيز آورده : معناى دورى
بصره از آسمان اين است كه به وسيله رصدها و آلات نجومى ديده شده كه دورترين
نقاط معموره روى زمين از دائره نصف النهار ابله مى باشد، كه در نواحى بصره
واقع است . و سپس مى گويد: بيان اين نكات دقيق از خصائص اميرالمومنين عليه
السلام است ؛ زيرا از موضوعاتى خبر داده كه عرب به آن آشنايى نداشته و جز
دانشمندان محقق كسى به آن پى نمى برد، و اين از اسرار و غرايب بديعه آن
حضرت عليه السلام مى باشد.
پاسخ پرسشهاى رياضى
1- تقسيم عادلانه
دو
نفر با هم به سفر مى رفتند، وقت غذا خوردن فرا رسيد، يكى از آنان پنج نان و
ديگرى سه نان از سفره خود بيرون آوردند، در اين اثناء مردى از كنارشان
عبور كرد، آنان رهگذر را به خوردن غذا دعوت نمودند و هر سه با هم نانها را
تمام كردند، رهگذر خواست برود، پس عوض غذايى كه خورده بود هشت درهم به
ايشان داد. در موقع تقسيم پول نزاعشان درگرفت .
صاحب سه نان به صاحب پنج
نان مى گفت : درهمها را بالمناصفه تقسيم مى كنيم ، صاحب پنج نان مى گفت
اين تقسيم عادلانه نيست ، بلكه من پنج درهم و تو سه درهم مى برى ، به نسبت
نانهايى كه گذاشته ايم . ولى طرف نپذيرفت تا اين كه خصومت به نزد حضرت
اميرالمومنين عليه السلام بردند. على عليه السلام به آنان فرمود: برويد و
با هم سازش كنيد و در اين موضوع بى ارزش نزاع و اختلاف مكنيد، گفتند: در
هر صورت شما حق را براى ما بيان بفرماييد، پس آن حضرت عليه السلام درهمها
را به دست گرفت و هفت درهم به صاحب پنج نان داد و يك درهم به آن كه سه نان
داشت و به آنان فرمود: مگر نه اين است كه هر يك از شما دو نان و دو سوم نان
(كه هشت ثلث مى شود) خورده ايد گفتند: بله . فرمود: بنابراين نانى كه
رهگذر مصرف كرده هفت ثلثش از صاحب پنج نان و يك ثلثش از صاحب سه نان بوده
و روى همين نسبت پولها تقسيم مى شوند.
2- تقسيم شترها
سه
نفر در تقسيم هفده شتر با هم نزاع مى كردند، اولى مدعى يك دوم و دومى يك
سوم و سومى يك نهم آنها بودند و به هر ترتيب كه خواستند شترها را قسمت كنند
كه كسرى به عمل نيايد نتوانستند. خصومت به نزد حضرت امير عليه السلام
بردند. على عليه السلام به آنان فرمود: مايل نيستيد من يك شتر از مال خودم
بر آنها افزوده و آنها را بين شما تقسيم نمايم ؟ گفتند: بله ، پس يك شتر بر
آنها و افزود و مجموعا هيجده شتر شدند و آنگاه يك دوم آنها را كه نه شتر
باشد به اولى و يك سوم را كه شش شتر باشد به دومى و يك نهم را كه دو شتر
باشد به سومى داد و يك شتر باقيمانده خود را نيز برداشت.
3- عدد عجيب
مردى
يهودى نزد حضرت اميرالمومنين عليه السلام آمده گفت : عددى به من بگو كه
بدون كسرى 1/2 و 1/3 و 1/4 و 1/5 و 1/6 و 1/7 و 1/8 و 1/9 و 1/10 داشته
باشد على عليه السلام به وى فرمود: اگر بگويم مسلمان مى شوى ؟
گفت : آرى . پس به وى فرمود: اضرب ايام اسبوعك فى سنتك ؛ روزهاى هفته ات را در سالت ضرب كن كه حاصل آن مطلوب توست .
و چون يهودى آن را صحيح يافت مسلمان شد.
شيخ
بهائى در خلاصه الحساب آورده : اگر عدد ماهها در روزهاى ماه و حاصل آن در
روزهاى هفته ضرب شود عددى به دست مى آيد كه بدون كسرى بر همه اعداد ياد شده
قابل قسمت است .
و نيز اگر مخرج اعدادى را كه حرف عين در آنها هست كه
عبارتند از ربع ، سبع ، تسع و عشر؛ يعنى چهار و هفت و نه و ده در هم ضرب
شوند حاصل عددى است كه بر تمام اعداد مذكور تقسيم مى شود.
4- تقسيم بيت المال
آن
روز كه اميرالمومنين عليه السلام در جنگ جمل بر دشمن خويش پيروز گرديد با
گروهى از ياران مهاجر و انصار خود وارد بيت المال بصره شد و در كنار درهمها
و دينارها ايستاد و زمانى به آنها خيره شد و آنگاه سكه هاى طلا و نقره را
چنين مخاطب ساخت : اى درهمهاى سفيد! و اى دينارهاى زرد! غير مرا مغرور
كنيد. و پس از چند لحظه ديگر كه نگاهش را ادامه داد، به همراهان خود فرمود:
اينها را بين اصحاب من و كسانى كه با من هستند پانصد تا پانصد تا قسمت
كنيد و چون دستور را اجراء كردند كاملا درست بوده ، يك درهم كم نيامد، و
تعداد مردان دوازده هزار نفر بود (269). و روشن است كه اين قضيه موقعى جزء
اين فصل محسوب مى شود كه مقدار سكه ها كه بالغ بر شش ميليون است بر آن حضرت
معلوم باشد، مانند عدد اصحابش ، وگرنه جزء معجزات و اخبار غيبيه آن حضرت
به حساب مى آيد. مانند داستانى كه سروى در مناقب (270) آورده : كه آن حضرت
در ابتداى خلافتش در مدينه به منبر رفت و به ياران و شيعيان خود فرمود:
ميان صفها گردش كنيد و به مردم بگوييد آيا كسى از خلافت من ناراضى است ؟
در
اين هنگام فرياد مردم بلند شده همگى به يك صدا گفتند: خدايا! ما از
پيامبرت و پسر عمش راضى و خشنود هستيم و فرمانشان را به جان و دل مى پذيريم
.
آنگاه امام عليه السلام به عمار فرمود: اى عمار برخيز! و در بيت المال برو و به هر نفر سه دينار بده و براى خودم نيز سه دينار بياور.
عمار
با ابوالهيثم و گروهى ديگر از مسلمانان به طرف بيت المال رفته و حضرت نيز
از منبر پايين آمد و رهسپار مسجد قبا گرديد و در آنجا به نماز و نيايش و
دعا مشغول شد. عمار با همراهانش وارد بيت المال شده و سيصد هزار دينار در
آن يافتند و تعداد مردم را نيز صد هزار نفر. (هر نفر سه دينار). در اين
هنگام عمار به حاضران رو كرده و گفت : به خدا سوگند آن حضرت نه از تعداد
مردم اطلاعى داشته و نه از مقدار دينارها، و اين خود نشانه و آيتى است كه
حقانيت او را اثبات نموده بر شما واجب مى كند، مطيع و فرمانبردار او باشيد.
از آن ميان طلحه و زبير و عقيل از گرفتن دينارها امتناع ورزيدند.
5- تبديل يك هشتم به يك نهم
حضرت
امير عليه السلام بر منبر خطبه مى خواند، مردى از آن حضرت عليه السلام
پرسيد؛ شخصى وفات كرده و زنى و پدر و مادرى و دو دختر از خود بر جاى نهاده ،
سهم زن چقدر مى شود؟
حضرت فرمود: يك هشتم او به يك نهم مبدل گرديد. و اين مساءله به مساءله منبريه شهرت يافت .
(سروى
) در بيان تبديل يك هشتم به يك نهم مى گويد: سهم پدر و مادر، يك سوم است و
سهم دو دختر دو سوم و سهم زن يك هشتم . و روشن است كه در اين صورت فرض
مساءله از واحد صحيح زيادتر بوده ، بنابراين مخرج از روى 27 تقسيم مى گردد و
به ترتيب 3 از 27 براى زن ، و 16 از 27 براى دو دختر و 8 از 27 براى پدر و
مادر بطور مساوى
6- مساءله ديناريه
زنى
نزد حضرت اميرالمومنين عليه السلام آمده و در حالى كه آن حضرت يك پاى
مبارك را در ميان ركاب اسب گذارده بود مساءله خود را چنين شرح داد: برادرم
وفات كرده و ششصد دينار از خود برجاى گذاشته است و ورثه او بر من ستم نموده
و تنها يك دينار به من داده اند.
امام عليه السلام در پاسخش فرمود: مگر برادرت دو دختر نداشته؟
زن : بله .
فرمود:
سهم آنان دو سوم تركه است كه چهارصد درهم مى شود، يك برادر مادرى هم داشته
كه سهم او يك ششم تركه است كه صد دينار مى شود، زنى هم داشته كه سهمش يك
هشتم تركه است كه 75 دينار مى شود، دوازده برادر نيز داشته هر كدام دو
دينار، و باقيمانده تركه كه يك دينار است سهم تو مى باشد و آنگاه پاى ديگر
را در ركاب گذارده به طرف مقصد حركت كرد، و اين مساءله به مساءله ديناريه
شهرت يافت.
7- پاسخ تو را مى دانم
اميرالمومنين
عليه السلام بر منبر خطبه مى خواند، در خطبه اش مى فرمود: سلونى قبل ان
تفقدونى ؛ از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد.
در اين هنگام مردى برخاست و گفت : يا على ! مرا از شماره موهاى سر و ريشم آگاه كن .
على
عليه السلام : به خدا سوگند حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ اين
پرسشت را به من فرموده و اگر اثبات آن دشوار نبود تو را از آن خبر مى دادم ،
و براى اين كه بدانى پاسخ اين سوالت را مى دانم از موضوع ديگرى تو را آگاه
مى سازم . در خانه تو فرزندى هست كه پسر دختر پيامبر صلى الله عليه و آله
را خواهد كشت.
8- مدت خواب اصحاب كهف
مردى
يهودى از اميرالمومنين عليه السلام از مقدار خواب اصحاب كهف پرسش نمود.
امام عليه السلام بر طبق آيه شريفه قرآن : ولبثوا فى كهفهم ثلاثماه سنين و
ازدادوا تسعا؛ (275) و آنها در كهف كوه سيصد سال ، نه سال هم زيادتر درنگ
كردند، به او پاسخ داد.
يهودى گفت : ما در كتاب آسمانيمان سيصد سال يافته ايم .
امام عليه السلام فرمود: سال شما شمسى است ، و از ما قمرى است.
مؤ لّف :
گفته
شده كه سال شمسى نزد يهودى 365 روز مى باشد بنابراين در سيصد سال شمسى نه
سال قمرى اضافه مى شود بدون كم و زياد. و نيز اخبارى در اين باب از عترت
طاهرين آن حضرت عليهم السلام وارد شده چنانچه از امام صادق عليه السلام نقل
شده كه آن حضرت درباره مردى كه با ديگرى قرارداد بسته بود چاهى به عمق ده
قامت و اجرت ده درهم برايش حفر كند و آن مرد تنها به مقدار يك قامت حفر
كرده خواست اجرت خود را بگيرد فرمود: ده درهم به پنجاه و پنج سهم تقسيم مى
شود، قامت اول يك سهم ، قامت دوم دو سهم كه به ضميمه اول مى شود سه سهم .
قامت سوم سه سهم كه به اضافه اول و دوم مى شود شش سهم و... (277) و فلسفه
اين تقسيم اين است كه حفر زمين هر چه پايين تر رود دشوارتر مى گردد و به
نسبت دشواريش آن حضرت عليه السلام اجرتش را قسمت كرده است . آرى ، و اساس
در علم فرائض و حساب نيز اميرالمومنين عليه السلام بوده و دوست و دشمن اين
دانش را از او فراگرفته اند، چنانچه در تاريخ طبرى آمده كه حارث همدانى از
جمله شاگردان برجسته و ممتاز آن حضرت در علم فقه و فرائض و حساب بود و شعبى
مى گويد: من اين دانش را نزد حارث شاگردى كرده ام.
منبع:قضاوتهاى اميرالمومنين على عليه السلام
آيه الله علامه حاج شيخ محمد تقى تسترى